FanFiction kpop

FanFiction kpop
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان infinite و آدرس yeayang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





به نام خدا
Break Lesson
روز خوبی بود اما هیچ چیز سرجاش نبود....هان جیا وسایل هاشو پیدا نمیکرد....
صدای مادرش بود که گفت:...جیا صبحونه نمیخوری؟
- نه مامان....پوشه ای که دیشب آوردم خونه دیدی؟؟
- نه چطور؟
- گم شده....
جیا پایین اومد و یکدفعه مادرش گفت:راستی پوشت....فکر کنم تو کمدت بود
- امکان نداره مامان
- یه نگاه بنداز
جیا به اتاقش رفت و پوشه رو پیدا کرد و با خوشحالی گفت:پیداش کردم....
بعد بیرون اومد و مادرش گفت:بیا صبحونه بخور
- نه میرم
- چرا؟؟
- لطفا مامان نمیخورم....
- باشه مراقب باش
- ممنون
جیا سریع بیرون رفت و تا مدرسه ماشین گرفت اون به بچه ها نقاشی حرفه ای یاد میداد و کمکشون میکرد قرار بود توی درسا و مشاور هم کمک کنه با این که تقریبا 19 سالش بود....
اون روز قرار بود یه امتحان برگزار بشه و دخترایی مثل جینا باید با بچه ها یه سری امتحان میدادن....
جیا رسید و به دفتر رفت و خانم مدیر رو دید و اون گفت:خانم هان دیر کردید؟؟برید جاتونو پیدا کنید
- بله
جیا کارتشو گرفت و دنبال شمارش گشت.... 111....!!
با خودش گفت:چه شماره ای!!!!
شماره ی 110 رو دید و صندلی که 111 بود جلوی اون صندلی بود اما یکی از دانش آموزای مدرسه روش نشسته بود و سرشو روی میز گذاشته بود....
جیا پشتش زد و گفت:سال سومی....
اون پسر (جون جونگ کوک) که صورت بامزه ای داشت با چشم های خواب آلو سرشو بالا آورد وقتی دید جیا لباس دبیر ها رو پوشیده گفت:بله....با منید سونگ سنگ نیم؟
- درست نشستی؟
- بله
- باشه
جیا رفت و گشت اما جاشو پیدا نکرد تقریبا همه نشسته بودن و چون روز اول کارش بود داشت خجالت زده میشد....مدیر کنارش اومد و گفت:هنوز نشستید؟؟
- جامو پیدا نکردم
- با من بیاید
اونا بازم کنار جونگ کوک رفتن و مدیر گفت:جون جونگ کوک اشتباه نشسته اما بیدارش نکنید بذارید راحت باشه شما بشینید جای اون....
مدیر رفت و جیا روی صندلی شماره ی 112 نشست و برگشت و به جونگ کوک نگاه کرد و گفت:سال سومی....
جونگ کوک سرشو بالا اورد و گفت:من واقعا خسته ام سونگ سنگ نیم....میشه هی صدام نکنید؟!
جیا لبخند زد و گفت:من اولین روز کاریمه....همه به چشم یه دسپاچلفتی بهم نگاه کردن....دعا کن تو کلاس من نباشی باشه سال سومی؟!
- بله....
جونگ کوک دوباره سرشو روی میز گذاشت و کم کم امتحان شروع شد....
بعد امتحان....
جونگ کوک به حیاط رفت و کنار دوستاش....جونگ هو سوک و پارک جیمین نشست و گفت:چطور بود؟
جیمین گفت:خوب بود تو چی؟
- بد نبود....
هو سوک گفت:میگن یه دبیر طراحی حرفه ای اومده مدرسمون....شما میرید؟
جیمین گفت:من میرم طراحی رو دوست دارم اگه به مامانم بگم بفرستتم نمیذاره اما چون تو مدرسس فکر میکنه جزوی از درسه....تو میای جونگ کوک؟
- نمیدونم....
- میگن 19 سالشه از همه ی دبیر ها جوون تره بریم ببینیمش؟
- بریم
اونا به سالن تحقیقات رفتن و پشت یکی از لپ تاپ ها نشستن و جونگ کوک گفت:اسمش چیه؟
هو سوک گفت:هان جیا....
جیمین وسط نشست و  اسم جیا رو وارد کرد و اطلاعات دبیریش اومد و خوند....
19 سالشه دبیر هنر....جزو مشاوره ها هم هست به بچه ها توی درسا کمک میکنه....عکسش جالبه بد نیست....
جونگ کوک گفت:انگار من صبح دیدمش....
- واقعا؟؟
- آره
هو سوک گفت:بریم کلاسشو ببینیم الان تو کلاسشه احتمالا چون 2 ساعت دیگه شروع میکنه
- بریم
اونا بلند شدن و دنبال کلاس جیا گشتن و بالاخره پیداش کردن....از پنجره نگاش کردن و هو سوک گفت:باحاله منم میام کلاسش....
جونگ کوک بهش خیره مونده بود بعد آروم گفت:خوشگله....
جیمین گفت:چی؟؟
- خوشگله..!!
- نه جونگ کوک مامانت نمیذاره همچین حرفی بزنی....
هو سوک همراه جیمین خندید و جونگ کوک گفت:مسخره....
- راست میگم دیگه مراقب حرف زدنت باش جاسوسای مامانت همه جا هستن که آمارتو بهش بدن....
- خب بابا اه....
- بریم کلاسمون داره دیر میشه....
اونا سر کلاسشون رفتن و جیا به دفتر رفت و لیست بچه هاشو از مدیر گرفت و به کلاسش برگشت و 2 ساعت بعد بچه ها برای ورزش به سالن رفتن و کسایی که نمیخواستن ورزش کنن به کلاس هنر میرفتن همه به کلاس رفتن و جونگ کوک و دوستاش به دفتر رفتن و مدیر با دیدن اون سریع جلو رفت و گفت:چیزی شده عزیزم؟
جونگ کوک گفت:نه اما....
- اما چی؟؟
- میخوام برم کلاس هنر
- خب برو
- اما مهلت اسم نویسیش تموم شده!!
- برو من با دبیرش صحبت میکنم
- پس اسم ما 3 نفرو بنویسید ما میریم
- حتما....به سلامت
جیا رو به بچه ها وایساد و گفت:از آشناییتون خوش بختم بچه ها....امیدوارم دوست های خوبی باشیم....
تو همین لحظه در باز شد و پسرا داخل اومدن و جیمین گفت:اجازه هست بشینیم؟
- چرا دیر کردید؟
- ما همین امروز فهمیدیم همچین کلاسی هست....
- اسمتون تو لیست نیست؟
- نه
- اشکالی نداره بشینید و اسماتونو بگین تا با هم آشنا بشیم....
اونا نشستن و جیمین گفت:تو مدرسه همه ما رو میشناسن اما چون شما امروز اومدید معرفی میکنیم من پارک جیمین هستم....
جیمین نشست و هو سوک بلند شد و گفت:من جونگ هو سوک هستم
هو سوک هم نشست و جونگ کوک بلند شد و گفت:....من جون جونگ کوک هستم....
جیا به جونگ کوک نگاه کرد و گفت:....111؟؟
- بله؟!
- همونی هستی که سر امتحان خواب بودی؟؟
- ....؟!
- یادته بهت چی گفتم؟!
- بله
- میشه تکرارش کنی؟
- گفتید دعا کنم که تو کلاس شما نباشم....
- پس برو....
- کجا؟!
- بیرون....
جونگ کوک بلند شد و جیمین گفت:واقعا میری؟؟
اما اون بدون حرفی بیرون رفت و جیمین گفت:ببخشید اما اگه اون نباشه منم نمیمونم
هو سوک هم گفت:منم همین طور....
اونا هردو بیرون رفتن و یکی از بچه ها گفت:....سونگ سنگ نیم
جیا گفت:بله
- ازش نمیترسید؟
- از جون جونگ کوک؟!!
- بله
- چرا بترسم؟!
- اگه اذیتش کنید همه برعلیه شما میشن کاری به کارش نداشته باشید....
- ممنون از راهنماییت....بیاید شروع کنیم....
جیا با خودش گفت:یه بچه ی 16 ساله چه ترسی داره؟!....من از چیزی نمیترسم تا آخرش اینجا هستم..................


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:, ] [ 17:21 ] [ fereshteh ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ مخصوص داستان های کره ایه امیدوارم با نظر های قشنگتون همراهیم کنید....کپی لطفا با ذکر منبع دوستای گلم.
آرشيو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->