FanFiction kpop

FanFiction kpop
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان infinite و آدرس yeayang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





سه می از خواب بیدار شد و ساعتو نگاه کرد و دید 10 دقیقه مونده به 8 داد زد و گفت:یونگ هی خواب موندیم....پاشو
یونگ هی سریع از جاش پرید و اونا زود اماده شدن و کیفاشونو برداشتن و از خونه بیرون رفتن....بدون اینکه به مادرشون چیزی بگن سریع سوار اتوبوس شدن و وقتی پیاده شدن بقیه ی راهو دویدن اما تا رسیدن در بسته شد و نگهبان مدرسه از لای نرده ها گفت:چقدر دیر مدیر حتما دعواتون میکنه....
سه می در حالی که نفس نفس میزد گفت:خواهش میکنم بذارید بریم تو....
- نه نمیشه..
- اخه اگه اسم ما بره تو لیست کسایی که دیر اومدن خواهرم از نمایندگی در میاد
- تقصیر من که نیست
یونگ هی گفت:خواهش میکنم من با هزار تا بدبختی نماینده شدم
سه می گفت:بذارید بریم تو قول میدم زنگ تفریح اول کمکتون کنم تمام اشغال هارو هم امروز خودم جمع میکنم لطفا....
نگهبان مدرسه دلش سوخت و گفت:نمیخواد.... برید تو
در باز شد و اونا دویدن تو....
در حالی که توی سالن میدویدن سه می گفت:خداکنه دبیرمون نیومده باشه وگرنه باید بریم نامه بگیریم..
- خدانکنه حتما نیومده
اونا رسیدن و در زدن و دبیر  گفت:بفرمایید
درو باز کردن و خانم گفت:ساعت خواب دخترا
بچه ها خندیدن و دخترا گفتن:ببخشید
- بشینید
دخترا سر جاشون نشستن و پسرا اروم سلام دادن..
بالاخره اون ساعت تموم شد و بچه ها کتاباشونو جمع کردن و دبیر رفت....
پسرا پیش دخترا اومدن و کی گفت:چرا زنگ نزدید امروز بدون کتاب موندیم....
یونگ هی گفت:زنگ زدم اما یه اقایی جواب داد و گفت کلاس داری و نمیتونی حرف بزنی
- کلاس دارم؟
- اره گوشی رو بهت نداد
- اما کسی زنگ نزد حتما بازم بچه ها مزه ریختن یه لحظه گوشی دستم نبودا پس ببخشید ممنون که زنگ زدی
- خواهش میکنم
دخترا درگیر درسا بودن که کی به مین هو گفت:راستی دیشب اونیو میخواست بازم گیجم کنه اما من گولشو نخوردم..
- چی؟اونیو دیشب کلا با من بود اتفاقا حالش اصلا خوب نبود همش خواب بود....
- پس کی بود؟من فکر کردم اونیو
پسرا بیرون رفتن و یونگ هی گفت:فکر کرده ما دوستشیم
- اره امشب حالگیریه
- اوکی
اونا زدن قدش و مدیر وارد کلاس شد و گفت:بچه ها درس دارید؟
دخترا بلند شدن و مدیر گفت:اسم اونایی که زیاد صخبت میکنن رو برام بیار یونگ هی راستی امسال برای بچه ها کلاس تقویتی نداری؟
- کسی نخواسته
- من بهشون اعلام میکنم اگه خواستن میگم اسم بچه های ضعیفو هم بهم بده
- چشم
- مدیر رفت و یونگ هی گفت:من نمیخوام درس خصوصی بدم....
سه می در حالی که داشت رو ی تخته نقاشی میکشید گفت:اگه کی باشه چی؟
- فرقی نمیکنه
- اوه خالی نبند..
در همین لحظه مین هو وارد کلاس شد و سه می که حواسش نبود گفت:اگه مین هو باشه چی؟
سه می رو به تخته بود و یونگ هی سرش پایین بود و داشت درس میخوند و مین هو وسط اون دو تا بود و داشت گوش میداد..
سه می گفت:درسته که کی ارومه اما معلومه شیطونه تازه خیلی سر کلاس حرف میزنه..مخصوصا مین هو..
- اسمشو بدم دفتر؟
- نه بیخیال
- خب اونم مثل بقیه ی بچه هاست
کی اومد وکنار مین هو وایسا و و مین هو اشاره کرد که حرفی نزنه یونگ هی گفت:
- بچه ها برای من فرقی نمیکنن من اسمشو میدم
- اگه مین هو هم بود میدادی؟
- اونم فرقی نمیکنه....
پسرا رفتن نشستن و سه می وقتی اونا رو دید سریع از کلاس بیرون رفت و یونگ هی تو کلاس موند....سه می بیرون  بود تا یکمی جو عوض بشه که بهش پیام اومد....
- ابرومون رفت....
سه می گوشیشو تو جیبش گذاشت و دید دارن نمره های ریاضی رو رو برد کلاسشون میزنن....سه  می کنار یونگ هی رفت و اون گفت:دوتامونم نمره ی کامل گرفتیم!!
- پس با هم بستنی میخوریم....
بچه ها سر جاهاشون نشستن و به گوشی سه می پیام اومد....*همیشه بهترینی..تبریک به خاطر نمره ی کامل..*
سه می دورو ورشو نگاه کرد و بلند شد سریع به سالن رفت و اونجا رو هم نگاه کرد اما کسی رو ندید یه لحظه کسی رو دید دنبالش رفت اما چیزی دست گیرش نشد ویه پیام دیگه بهش اومد....*دنبالم نگرد*
سه می به کلاس برگشت و سر جاش نشست و یونگ هی گفت:بازم اون بود؟
- اوم
- دنبالش نگرد خودش که گفت پیداش نمیکنی..
- میخوام بدونم کیه
سه می همیشه پیام هایی از طرف یه ناشناس دریافت میکرد یکی که تو مدرسه بود وهمه ی کارای اونو زیر نظر داشت اما وقتی سه می براش چیزی مینوشت جوابی نمیگرفت....
سه می سرشو ور میز گذاشت و یونگ هی گفت:بهش فکر نکن
یونگ هی بلند شد و به دفتر رفت و وقتی برگشت مدیر همراهش بود..مدیر گفت:
- این هفته ازمون ورودی داری خوب درس بخونید فهمیدید؟
- بله
- روز قبل ازمون قراره مدیر خودتون برگرده اسمایی که میخونم بیان بیرون
مدیر اسم چند نفرو خوند که مین هو هم بین اونا بود مدیر گفت:مشکلات درسیتونو از یونگ هی بپرسید..
مدیر رفت و بچه ها پشت سرش بیرون رفتن و دبیر وارد شد..
یکم بعد بچه ها برگشتن و مین هو سر جاش نشست و یه کاغذ روی میز سه می گذاشت و اشاره کرد که بده به یونگ هی..
سه می کاغذو به یونگ هی داد و اون خوندش..*نامرد میذاشتی چند روز رد بشه بعد..*
یونگ هی کاغذو پاره کرد و گفت:ببخشید خانم لی
دبیر برگشت وگفت:بله
- چویی مین هو کاغذ رد و بدل میکنه
- مین هو بعد کلاس باهام بیا کارت دارم
سه می به خواهرش نگاه کرد و گفت:چی شد؟؟
- هیچی..حواست به درس باشه
یکم بعد زنگ خورد و دبیر با مین هو حرف زد وبعد رفت مین هو بالا سر یونگ هی وایساد وگفت:با من مشکل داری؟
- نه چطور؟
مین هو چیزی نگفت وکیفشو برداشت و از کی خداحافظی کرد و رفت و کی کنار دخترا رفت و بعد از خداحافظی رفت..
سه می گفت:چرا اون کارو کردی؟
- نمیدونم یه لحظه حواسم کامل به درس بود گیج شدم..
- ناراحت شد
- مهم نیست بریم..
اونا به طرف خونه راه افتادن بستنی خریدن و یونگ هی گفت:نفهمیدی کیه بهت پیام میده؟
- نه هرچقدر میگم کیه انگار نه انگار....
- ما باید بفهمین کیه....
روز ازمون........
بچه اماده توی سالن نشسته بودن که مدیر گفت:50 نفر اول به کلاس ویژه میرن پس خوب بنویسید....
تو همون حال به گوشی سه می پیام اومد..*موفق باشی میخوام تو کلاس ویژه باهات باشم پس تمام سعی خودتو بکن....*
بچه ها شروع کردن و حواسشونو به امتحان دادن....
سه می و یونگ هی زود امتحانو تموم کردن و به حیاط رفتن یکم بعد کی و مین هو هم اومدن و سه می گفت:
- چطور بود؟
مین هو گفت:خوب بود شما چی؟
- خوب بود..
یونگ هی یه سری اسامی رو برد دفتر و مدیر خودشون که برگشته بود ولیست ها رو کنترل میکرد گفت:
- یه دانش اموز یه ماه بعد از شروع مدرسه ها به مدرسه ی ما منتقل شده اما کلاس خودش براش مناسب نیست بهتره بری و بیاریش کلاس خودتون اینطوری بهتره..من یه صندلی براش میفرستم کلاستون..
- چشم..
مدیر اسم و کلاس اون دانش اموزو به یونگ هی گفت و اون دنبال کلاس گشت بعد از این که کلاسو پیدا کرد یه نگاهی انداخت زنگ تفریح بود و بچه ها خیلی شلوغ میکردن یونگ هی با صدای بلند گفت:
- لی تای مین کیه؟
پسری که اروم سر جاش نشسته بود دم در اومد و گفت:منم....
- وسایلتو جمع کن مدیر گفته بیای کلاس ما
- نمیشه این جا بمونم؟
- از این کلاس شلوغ خوشت میاد؟
- دوست دارم کلاس خودم باشم..
- خودت با مدیر حرف بزن من باید برم سر کلاسم....
یونگ هی به کلاس رفت و یکی از بچه ها کنارش اومد و گفت:یونگ هی میشه با من ریاضی کار کنی؟
- یکم کار دارم بعدا بهم زنگ بزن
- شمارتو ندارم
- میگم بنویس..
یونگ هی شمارشو گفت و کی که اونجا بود شنید و بعد رفتن اون دختر روبه روی یونگ هی وایساد و گفت:
- پس کسی که اذیت میکرد تو بودی؟
- چی؟؟
- چرا بهم نگفتی؟
یونگ هی سرشو پایین انداخت و کی با لبخند رفت سرجاش و یونگ هی اروم گفت:دیدی؟فکر کرد من بودم..
- بد نشد که پسر به این خوشگلی..
بالاخره زنگ خونه خورده شد و پسرا خداحافظی کردن و رفتن و دخترا هم وسایلشونو جمع کردن سه می از کلاس خارج شد یکدفعه شونش محکم به تای مین خورد و کیف اون روی زمین افتاد....تای مین کیفشو برداشت و یه لحظه با دیدن سه می چیزی نگفت و یونگ هی گفت:تای مینه قرار بود بیاد کلاس ما اما نیومد..
سه می گفت:معذرت میخوام اصلا حواسم نبود..
تای مین اروم کیفشو رو شونش انداخت و گفت:اشکالی نداره..
بعد به راهش ادامه داد و رفت و دخترا هم به طرف خونه حرکت کردن....
شب دخترا مشغول بودن که به گوشی یونگ هی پیام اومد....کی بود....
- *حالا که فهمیدم تویی نمیخوای پیام بدی؟*
یونگ هی جواب داد....
- *معذرت میخوام که اذیتت کردم فقط میخواستم شوخی کنم باهات مثل یه دوست..*
- *یعنی دیگه نمیخوای شوخی کنی....مثل یه دوست؟*
- *معذرت میخوام اگه اذیت شدی*
- *چرا عذر خواهی میکنی اگه دوستم پس اشکالی نداره*
بعد کی چند تا پیام خنده دار فرستاد تو همون حال سه می وارد اتاق شد و گفت:یونگ هی برو بقیه ی ظرفا رو بشور خسته شدم هیچی هم درس نخوندم....
- باشه بیا دوست ناشناست پیام داده....
سه می گوشیشو گرفت و پیامو خوند....*فردا بچه های کلاس ویزه رو اعلام میکنن امیدوارم با هم باشیم..*
یونگ هی خوابش میومد به خاطر همین سه می دوباره به اشپزخونه برگشت....
مادرش گفت:قراره پدرت برگرده
- چی؟
- گفتم پدرت قراره برگرده
- کی؟
- معلوم نیست اما گفته بیاد شما رو هم میبره
سه می حرفی نزد و مادرش گفت:دلت میخواد باهاش بری؟یونگ هی میخواد بره
- هرجا یونگ هی بره منم میرم
- به مادرت اهمیت نمیدی؟
- مگه شما به ما اهمیت دادین؟
سه می سریع ظرف هارو شست و به اتاق رفت و کنار یونگ هی دراز کشید و گفت:
- اگه پدر بیاد باهاش میری؟
- معلوم نیست..................


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:, ] [ 17:18 ] [ fereshteh ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ مخصوص داستان های کره ایه امیدوارم با نظر های قشنگتون همراهیم کنید....کپی لطفا با ذکر منبع دوستای گلم.
آرشيو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->